رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
ارشانارشان، تا این لحظه: 7 سال و 19 روز سن داره
مرسانامرسانا، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه سن داره

جایی برای ثبت لحظات شیرین دلبندانمان

واکسن هجده ماهگی

درورد ... رایان عسلم هیشالا همیشه سالم باشی مامانی... امروز رفتیم برای زدن واکسنت ... این آخرین واکسنت بود دیگه رفت تا ایشالا قبل از مدرسه رفتنت که دیگه ایشالا اون موقع بزرگ شدی و مردی شدی برای خودت هر چند همین حالا هم حسابی آقا هستی ... صبح که میرفتیم تو ذهنم اومد هی ازت عکس بگیرم که بزارم تو وبلاگت چون تا حالا از هیچ کدوم از واکسنات عکس نداشتیم! برای همین من مامان دل مشنگ شما لحظه به لحظه ازت عکس گرفتم و برات میزارم : تو نوبت نشستیم تا صدامون کنن بریم تو برای واکسن زدن:   رفتیم تو و آمادت کردیم و شما محو محیط و اسباب بازیه و شیطونی:   الهی بمیرم یه گریه ی جیگر سوز ! قربونت بشم مامانی که این همه درد کشیدی ولی ...
21 دی 1392

برف و بازی از نوع زمستانی

درود ... رایان قشنگ من سلام مامانی ... عشقم ایشالا که همیشه سالم و سلامت باشی گل من ... نوزده ماهگیت مبارک گلکم ... شیطونک من روز به روز بامزه تر و خوش مزه تر میشی ... گل مامان نمیدونی این روزای سرد رو چه طور برامون بهار کردی ... گل من گل قشنگ من نمیدونی چه قدر از وقت گذروندن باهات لذت میبرم ... دنیای من رایان خنده هات همه ی خستگی هامو از بین میبره ... صدای قشنگت که کم کم میخواد کلمه ها رو بگه قشنگ ترین آوازه... بُدو بُدو کردنات برام قشنگترین منظره است ... دیگه از خدا چی بخوام که همه ی نداشته هامو با دادن تو به من یه جا بهم داده ... مرسی خدای مهربونم .... امروز 20 دی و نوزدهمین ماهگرد تو ست عشقم مبارک باشه عسلم ... ...
20 دی 1392

رایان هجده ماهه ی من

  درودی دیگر بار ...   الان ساعت یک  نصفه  شبه و بابایی هم شبکار و من وشما تنها! من پای کامپیوتر و شما هم خواب ناز!! خیلی دلم میخواد هر روز برات از خودت بگم که این طوری رو هم جمع نشه ولی واقعا فرصت نمیکنم عزیز دلم .... خیلییی خیلییییی شیطون و با نمک شدی اصلا من میمونم که از کجا یاد میگیری حالا تا جایی که بشه برات تعریف میکنم تا ببینی و بشنوی .... جونم برا بگه که: یه روز میخواستم ازت عکس بگیرم تو تختت بودی و من هم برات آویز موزیکال رو راه انداختم که مثلا گولت بزنم تا ازت عکس بگیرم اولش عاقل سنگین مثل یه پسر خوب ...   به محض این که رفتم دورتر تا عکس خودت و اتاقت رو بگیرم و فهمیدی دستم به...
4 دی 1392

نذری آقا رایان

درود .... رایان قشنگم درودی ویژه به شما عشقم ... ایشالا که هر وقت خودت اینا رو خودت خوندی سلامت و خوشحال و خوشبخت باشی جیگر مامان ... گل پسرم ، تاج سرم ، شیشه عمرم اربعین امسال هم مثل سال قبل تونستم شله زردت رو بپزم خدا رو شکر خوب هم شد جای همگی خالی... امسال خاله رویا اینا خونمون بودن حالا تو پست بعدی عکس کیاشا رو برات میزارم که حسابی خوردنی شده بود فسقلی .... آره خلاصه مامانی شله زردت رو پختیم امسال کمی بیشتر از پارسال و تقریبا اکثرش رو بابایی بردن مسجد تا بین عزادارایی که بودن تقسیم بشه ... نوش جونشون ... ایشالا که تو عذاداریشون رایان من رو هم دعا کرده باشن ... این هم چند تا عکس از شله زرد پزون فقط یادم رفت از ...
4 دی 1392
1